English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8311 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct selection U انتخاب مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
selection U عمل یا فرآیند انتخاب
self selection U انتخاب کالا توسط مشتری خود گزینی
selection U انتخاب
selection U گزین
selection U گزینش
selection U دسته یا هیات انتخاب شده
selection U دایره کوچک که روی یک فریم اطراف ناحیه انتخاب شده نمایش داده میشود که به کاربر امکان تغییر شکل فضا را میدهد
selection U نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
impluse selection U انتخاب ایمپولز
item selection U پرسش گزینی
personnel selection U کارمند گزینی
project selection U گزینش طرح
faulty selection U انتخاب غلط
vocational selection U گزینش شغلی
selection method U روش گزینش
natural selection U فلسفه انتخاب اصلح در طبیعت
natural selection U انتخاب طبیعی
random selection U گزینش تصادفی
selection structure U ساختار گزینشی
selection switch U گزینه
selection switch U گزینه انتخاب
selection sort U مرتب کردن گزینشی
social selection U انتخاب اجتماعی
selection rules U قواعد گزینش
selection sort U جور کردن گزینشی
selection ratio U بهر گزینش
project selection U انتخاب پروژه
selection ratio U نسبت گزینش
selection check U مقابله گزینش
selection of position U انتخاب موضع
selection board U هیات گزینش
route selection U انتخاب مسیر
colour selection filter U فیلترجداکنندهرنگ
function selection switch U سوویچانتخابردیاب
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U : دستور دادن
direct <adj.> U دست اول
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct <adj.> U بلافاصله
direct <adj.> U بدون واسطه
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct U هدایت کردن
direct <adj.> U مستقیم
direct U قراول رفتن
direct U متوجه ساختن
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U نظارت کردن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct U امرکردن
direct U اداره کردن
direct U راسته
direct U رهبری کردن
direct address U نشانی مستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct access U دستیابی مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access U دسترسی مستقیم
direct access U دستیابی مسقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct file U فایل مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
direct analysis U تحلیل رهنمودی
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct connected U ماشینهای بهم پیوسته
direct control U کنترل مستقیم
direct cost U هزینه مستقیم
direct coupled U مستقیما جفت شده
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct dye U رنگینه مستقیم
direct exchange U تعویض باداغی
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct address آدرس مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct support U کمک مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct therapy U درمان رهنمودی
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct objects U نماش داده می شوند
direct debit U سفته-وجهالزمان
direct rule U حکومتایالتیومحلی
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct support U تکیه گاه بی واسطه
direct selling U فروش مستقیم
direct material U مواد مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement U offence an committing in مباشرت
direct involvement U مباشرت در جرم
direct killing U قتل به مباشرت
direct labour U دستمزد مستقیم
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct load U بارگذاری مستقیم
direct loading U مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct objects U OPERAND
direct current U جریان دائم
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct current U جریان برق مستقیم
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct current U جریان یکسو
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct object U مفعول مستقیم
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول صریح
direct hit U اصابت مستقیم
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits U اصابت مستقیم
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct tax U مالیات مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct current U جریان مستقیم
direct objects U چیز ماده خارجی
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct objects U مخالفت کردن
direct process U فرایند مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct objects U کالا اعتراض کردن
direct reading U قرائت مستقیم
direct objects U مفعول
direct objects U هدف
direct objects U موضوع منظره
direct objects U شی ء
direct objects U مقصود
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct objects U چیز
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct objects U شیئی
direct objects U دلیل اوردن
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct objects U اعتراض کردن
direct objects U اعتراض داشتن
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct pressure U فشار مستقیم
direct objects U موضوع
direct objects U مورد
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct outlet U ابگیر مستقیم
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
direct lift control U کنترل مستقیم برا
high direct voltage U فشار قوی جریان دائم
direct quota tion U نقل عین گقته
direct current converter U تبدیل گر جریان مستقیم
direct quota tion U نقل قول مستقیم
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
direct potentiometric measurement U اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
direct potentiometric method U روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct chill casting U ریخته گری مستقیم تبریدی
direct arc furnace U کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct reading dial U درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct access method U روش دستیابی مستقیم
direct reading galvanometer U گالوانومتر بی تبدیل
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
direct current generator U مولد جریان مستقیم
direct current instrument U سنجه جریان مستقیم
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct home reception U پذیرشگرمستقیم
direct interelectrode capacitance U فرفیت بین دو الکترد
direct free kick U مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct exchange items U اقلام قابل تعویض مستقیم
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
direct data entry U داده دهی مستقیم
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
clear and direct meaning of a text U منطوق
direct video storage tube U نگاهدارنده تصویر
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com